ابلها مردا من عدوی تو نیستم؛ من انکار تو ام

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

غزلی از برای گریه های فخیمانه

نستعلیق حیرانی

چه خطی مینویسد سرمه بر بادام طولانی
کتابت کن تماشا را به نستعلیق حیرانی

جلا جنگ سم اسبان خراج چشم زخم تو
بگو چشمت کنند آهوسواران خراسانی

رسولان سر زلفت پریشانند از هر سو
به بعثت میرسد هر سوی این گیسو، پریشانی

چه سرخی میکند خنجر خرامیهای رگهایت
انارت را دو قسمت کن؛ شهید اول و ثانی

برقص ای آتش هندو دوات روی کاغذ را
که نستعلیق را شیواتر از آهو برقصانی

فراوان کرده حسنت رونق بازار حالم را
چه حالی دارد از حسن تو بازار فراوانی

سپاه سیب غلتید از طواف کعبه چشمت
که آسیب بلا را از مریدانت بگردانی

چه میگویم؟ نمیگویم؛ که خاموشند درویشان
که خاموشند هنگامی که تو انجیل میخوانی

سلامم را به در آویز و در بگشا به تکفیرم
مسیحای جوانمرگ من از ترس مسلمانی

حافظ ایمانی

.

۱ نظر:

  1. "سپاه سیب غلتید از طواف کعبه چشمت". چقدر دلم برای معصیت چشمانت بی قرار شده است.

    پاسخحذف

درباره من

عکس من
هنوز دانشجوی دکتری مهندسی برق