ابلها مردا من عدوی تو نیستم؛ من انکار تو ام

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

غزل 21

اشاره: در کتاب "عشق قابیل است" که مجموعه اشعار مرحوم نجمه زارع را در بر دارد، سه غزل وجود دارد که شاعر آنها را غزل 21 مینامد. ارتباط عمیق بین این سه غزل چیزی است شایان درک.

غزل 21

صدای پچ پچ غم ... خواب من به هم خورده است
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است
صدای پچ پچ غم ... هیس! هیس! ساکت باش
سکوت در دل بیتاب من به هم خورده است
تو قاب عکس مرا دیده ای، نمیدانی
نشاط چهره در قاب من به هم خورده است
غم تو را نسرودم وگر نه میدیدی
که وزن در غزل ناب من به هم خورده است
هجای چشم تو را وزنها نمیفهمند
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است

بند 2 غزل 21

دو ساعتی که به اندازه دو سال گذشت
تمام عمر من انگار در خیال گذشت
- ببند پنجره ها را که کوچه ناامن است ...
نسیم آمد و نشنید و بیخیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیره تو ... لحظه ای که لال گذشت
- چه ساعتی است ببخشید؟ ... ساده بود اما
چه ها که از دل تو با همین سوال گذشت
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم - تنها -
دو ساعتی که به اندازه دو سال گذشت

بند 3 غزل 21

تمام عمر من انگار در غم و درد است
مرا غروب تو صدسال پیرتر کرده است
تمام خاطره ها پیش روی منند
زبان گشوده به تکرار: او چه نامرد است
- بیا و پاره کن این نامه را نمیبینی؟
دو سال میشود او نامه ای نیاورده است ...
همیشه گفته ام اما نمیشود انگار
دل تو سخت مرا پایبند خود کرده است
تمام میشود این قصه، آه! حرف بزن
فقط نپرس که "لیلی زن است یا مرد است"

.

۱ نظر:

درباره من

عکس من
هنوز دانشجوی دکتری مهندسی برق