ابلها مردا من عدوی تو نیستم؛ من انکار تو ام

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

دارم سخنی با تو

اشاره: یار موافق، وهنود پوراحمد - که عمرشان دراز باد - اول بار، ماه رمضان پارسال، جایی مطلبی نوشت از سنخ عاشقانه های عیان؛ به ضمیر دوم شخص. البته این بعد از خاطرات رزمنده شهید بود که حکایت میکرد خواننده را به ضمیر دوم شخص. اما پس از آن بود که بارها خطابت کردم به ضمیر دوم شخص. این هم یکی از همانهاست.



بعد از این مدت طولانی که به سراغ این روح رنجور رفتم، کالبدی تهی یافتم، ضعیف و شکسته. در عزای خود، سوگوار بودم که ناگهان حاضر شدی، - بی توجه به حیرت من - تیغ کشیدی و زخم نو بر زخم کهنه نهادی؛ آخر کجای این بیابان هموار کیمنگاه توست؟

یادت هست آن روز که خواندیمت که برایمان طعامی بفرست، جرعه ای از اصوات در کارمان کردی؟ بارها به این خاطر مشوش تر از زلف بیدهای مجنونت فشار آورده ام که آنروز، تو ما را به نهفت خواندی یا ما تو را. افسوس که روایت ما - مثل خود ما - فانی است و آنچه میماند روایت توست؛ و تو میگویی که به نهفت پاسخت گفته ایم. به این بیندیش که شاید چنین نبوده باشد ...

و این البته برای آنکه ناگهانگی نهفت را نمیداند چه سود خواهد بخشید؟

حالا باز من مانده ام و تو؛ و البته تو که نه - ما را بدان بارگاه که بار نیست -؛ این تجلیات متعدد متضادت. آنقدر تنها مانده ام که حتی جراتم نمیشود که بگویم تنهایم گذاشته ای. و چطور ممکن است چنین چیزی گفتن؛ که تو قاصدی میان من و قلبم. باز مرا بیخبر میگذاری از حکمتت؛ تکریم میکنی و مخیّرم میداری به انتخاب راهها؛ و در همه حال میدانی که بینیاز از لطفت نیستم در این دریای تعارضات.

راستی! بیا با هم به تماشا برویم. این کار دارد از جنون میگذرد.

.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درباره من

عکس من
هنوز دانشجوی دکتری مهندسی برق