ابلها مردا من عدوی تو نیستم؛ من انکار تو ام

۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

برای تبرک

سلام وارث تنهای بی نشانیها
خدای بیت غزلهای آسمانیها

نیامدی و کهنسالهایمان مُردند
در آستانه مرگند نوجوانیها

چقدر تهمت ناجور بارمان کردند
چقدر طعنه که: "دیوانه ها! روانیها!

کسی برای نجات شما نمی آید
کسی نمیرسد از پشت ندبه خوانیها"

مسیح آمدنی! سوشیانت! ای موعود!
تو هر که هستی از آن سوی مهربانیها!

بگو به حرف بیایند مردگان سکوت
زبان شوند و بگویند بی زبانیها

هنوز پنجره ها باز میشوند و هنوز
تهی است کوچه از آواز شادمانیها

و زرد میشوند و دانه دانه می افتند
کنار پنجره ها برگ شمعدانیها


پانته‏آ صفایی بروجنی

.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درباره من

عکس من
هنوز دانشجوی دکتری مهندسی برق