ابلها مردا من عدوی تو نیستم؛ من انکار تو ام

۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

کشور عزیزمان

اشاره: این نوشته، یک نوشته علمی نیست؛ چرا که نویسنده در حوزه مربوط به نوشته تخصصی ندارد و دانشش به مطالعات اندکی محدود است. این نوشته حداکثر نگاه یک دانشجوی دکتری مهندسی برق به یک بحث عمیق سیاسی-اجتماعی است. کاش این مطلب را امیرپویان شیوا یا محسن شریفانی مینوشتند؛ گرچه ممکن است کاملا با من مخالف باشند.


وقتی به جامعه ایران نگاه میکنم، یک گسست عمیق اجتماعی را در میان مردُمم حس میکنم. انگار که این جامعه - که نمیدانم اطلاق این نام پارادوکسیکال با محتوای مطلبم نباشد - به دو جزیره شقه شده است. در یکی از این جزایر، آدمیان تحصیلات میکنند، به تماشای تئاتر میروند، کتاب میخوانند، به دنبال حق ابراز نظر و آزادیهای مدنی هستند و زندگی را در تعامل با دنیاست که تفسیر میکنند. در جزیره دیگر، گرسنگی فرصت تفکر را ازآدمیان گرفته است، هیولای خرافات - از مذهبی و غیرمذهبی - جولان میدهد، دسترسی به منابع بسیار محدود است، اخلاق را سنت عرفی تعریف میکند و تلاش برای بقا اصل اول زندگی است.

دو مساله، این مشاهده و دریافتم از جامعه ام را برایم ناراحت کننده میکند: یکی ذات این دوپارگی اجتماعی و دیگری تعامل این دوپاره با هم. سعی میکنم هر کدام را بیشتر توضیح بدهم. چیزی که اینجا برایم مهم است، این است که خواننده متن توجه کند که اینطورنیست که میان آدمیان جزیره اول و دوم رابطه بهتر و بدتر تعریف شده است و یکی مترقی و دیگری عقبمانده است. آدمیان هر دوی این جزایر بطور یکسان مظلوم/ظالم واقع شده اند.

1) وجود دوپارگی اجتماعی
در یک کشور توسعه یافته بالاخص در نظامهای سرمایه داری، شکاف طبقاتی میتواند توجیه پذیر باشد؛ گرچه دردناک است. حتی ممکن است با قدری چرخش در کلام و بازی با لغات این مطلب را به چندصدایی و آزادی ربط داد و حقوق بشر را نتیجه گرفت؛ یا مثلا مساله را به میزان تولیدکنندگی افراد نسبت داد و نوعی از عدالت - که با تساوی یکسان نیست - را نتیجه گرفت. اما در کشوری مثل ایران که منابع - تقریبا بطور کامل - در اختیار دولت است، این برادر بزرگتر (big brother) است که برای همه تصمیم میگیرد. دوشقگی اجتماعی حاصل طبیعی فرآیندهای اجتماعی معمول - در مقیاس شایستگی - نیست؛ سیاست گذاریهای کلان و خرد برادر بزرگتر نقش موثری در مساله ایفا میکنند.

دردناکتر این است که واژه فریبای "سیاست گذاریهای کلان و خرد" در حد "مرید من" و "دشمن من" فروکاسته شده است. اینکه سعی میشود با جلوگیری از جریان آزاد اطلاعات و جریان آزاد ثروت - که این "جریان آزاد" دومی را به عمد به قرینه لفظی حذف نکرده ام - فضای سالهای مریدانگی را بصورت منطقه ای (local) حفظ شود، نتیجه اش برای حاکمیت حامیان سرسپرده و برای آدمیان جزیره دوم فشارهای معیشتی-اخلاقی است.

از سوی دیگر همین جلوگیری از جریان آزاد اطلاعات و جریان آزاد ثروت، آدمیان جزیره اول را بین حس میهن دوستی و وفاداری به آرمانهای انسانی منگنه میکند. این فشارها باعث میشود که اینان بعضا دست به کارهایی بزنند که با گفته هایشان ظاهری متناقض دارد؛ از مهاجرت به کشورهای خارجی تا وابستگی فکری به تفکرات غیربومی. حس "من میدانم اما مجال نیست" این مردمان را به گوشه های عزلت میفرستد و آهسته آنچنان از دیگران - حتی هم جزیره ای ها - فاصله میگیرند که نظراتشان و اعمالشان به فکاهیات میزند.


2) ارتباطات دو جزیره
مساله دردناک دیگر، مساله ارتباطات مردمان این دو جزیره با یکدیگر است. نگاه کنید که روشنفکر محترم ما، آن دیگری را بسیجی احمق شپشو میداند که روزانه بابت فعالیت موثرش برای حکومت دویست هزارتومان مواجب میگیرد و جلوی آزادیهای مدنی را سد میکند و نگاه کنید به کارگر زحمتکش ما که آن دیگری را عامل تمام ناکامیهایش میشمارد و میپندارد که ثروت این کشور را دارند چپاول میکنند و سهم او را خورده اند. (این الفاظ که گفتم؛ از "روشنفکر" و "بسیجی" و "کارگر" نشانه التزام تعلق کسی به جزیره خاصی نیست. صرفا از تصور عامه وام گرفتم.) پس قابل تصور است که ساکنان جزیره دوم برای پول از آدمیان جزیره اول، و ساکنان جزیره اول برای آزادی از آدمیان جزیره اول متنفر باشند.

از ژستهای تبلیغاتی که بگذریم، یکی دیگری را "جواد" میخواند و برعکس "قرتی". این اتفاق به سادگی دو کلمه چهارحرفی نیست. این یک شکاف عمیق است و عمیقتر میشود وقتی در جامعه مذهب زده - به قول مرحوم آل احمد؛ مثل سن زده - جواد با مذهب و قرتی با لامذهب گره میخورند. و باز کار خرابتر میشود وقتی جواد مذهبی ما در چارچوب اخلاق - بر خلاف تبلیغات مرسوم - دلیلی برای تنفرش از قرتی لامذهب نمی یابد و قرتی لامذهب چنان در فقر بنیان فکری به سر میبرد که همواره خودش را در مقابل جواد مذهبی یک یاغی میبیند.


این البته طرح یک درد دل دوستانه بود تا یک معضل اجتماعی. دوست دارم نظرات شما را هم بدانم. منت میگذارید اگر کامنت بدهید.

.

۵ نظر:

  1. نمیدونم، من احتمالا از شما در این زمینه بی اطلاعترم چون هیچ واژه تخصصی ندارم اما قطع یقین مطمئنم که به نظر من این جمله درست نیست که "گرسنگی فرصت تفکر را ازآدمیان گرفته است" ، برای این نظرم هم تعداد خوبی شاهد مثال دارم. نمونه اول که توی این چهارچوب صدق نمی کنند افرادی موسوم به بازاری هستند که به سه دسته حاجی بازاری و تازه به دوران رسیده و غیره تقسیم می شوند. غیر از گروه غیره دو دسته اول با وجود شکم سیر تقریبا هیچ گونه تفکری ندارند اما این عدم تفکر در دسته اول تعصب و در دسته دوم بی بندوباری است. از این دو گروه جالب تر فرزندانشان هستند که به گروهای متعددی تقسیم می شوند ، به عنوان مثال فرزندان حاجی بازاری که در مدارس غیر خلاق و یک شکل و غیر پلورال تحصیل می کنند که حتی دانشگاه هم نمی توانند تعصبات علمی شده ی آنها را برطرف کند. توی این قشر آدم خیلی موارد متناقض با تقسیم بندی شما وجود دارد.
    توی این جامعه موجوداتی دیگری هم هستند که هیچ وقت به اونها توجه نمی شود اما هم اثربخشند هم زیاد، زنان خانه دار.
    از این جور مثال ها زیاده اما شاید اشتباه از من باشه.

    پاسخحذف
  2. راستی اصلا در مورد با big brother بودن دولت و نتایج بعدیش هم مخالفم

    پاسخحذف
  3. حسب الامر عرض می شود که با عرایض شما به شدت موافقم و فکر می کنم که تنها کاری که باید کرد و می شود کرد تمرکز بر روی ارتباط دو جزیره است. حقیقت اش را هم بخواهی دریافت من از سفر اخیر این بود که جز از طریق زندگی کردن در ایران نمی توان با ان جزیره ارتباطی برقرار کرد. حقیقتا که تمام انچه که ما و امثال ما در این جزیره ی این طرفی می کنیم کشک است. مردم، هوای دیگری دارند.

    پاسخحذف
  4. لطفا کمی ساده تر بنویسید که به حد فهم ناچیز کودکانه من برسد!

    پاسخحذف
  5. <<2) ارتباطات دو جزیره>> رو به شدت قبول دارم.
    اما برای اصلاح این تفکر چیکار می تونیم بکنیم؟

    پاسخحذف

درباره من

عکس من
هنوز دانشجوی دکتری مهندسی برق