ابلها مردا من عدوی تو نیستم؛ من انکار تو ام

۱۳۸۹ فروردین ۳, سه‌شنبه

تضمین شیدایی

اشاره: از مرحوم شهریار دو تضمین به یادگار مانده است، تضمین غزلی از سعدی و غزلی از حافظ. تضمین غزل حافظ قدری مهجورتر مانده و کمتر دیده ام که بخوانندش. این باشد تحفه ای از درویش.

چون تو کو در چمن حسن، سمن سیمائی؟
یا چو من، ای گل صدبرگ، هزار آوائی؟
تا تو چون چشم غزالان، غزل شیوائی
در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی
خرقه جائی گرو باده و دفتر جائی

من که چشمم کرم ابر بهاری دارد
شاخسار طربم حسرت باری دارد
خاطرم گرد غم شاهسواری دارد
دل که آیینه شاهی است غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رائی

اشک، دریا و منش کشتی سیمین لنگر
موجها نقره فشانم ز پس یکدیگر
بو که آهنگ تفرج کند آن افسونگر
جویها بسته ام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالائی

آتش طور به گوش دل شبگرد شبان
خواند سرّ ادبی محتجب از بی ادبان
گو دلش باز نگوید به زبان ضربان
سر این نکته مگر شمع برآرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروائی

گو خزف در صف گوهر نبرد راه به گنج
که ترازو نبود جز به کف گوهرسنج
مهره نرد میامیز به شاه شطرنج
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینائی

تا ندای طربم داد به میخانه سروش
سخن توبه زاهد نگرفتم در گوش
وز کف مغبچه ی بزم تو خوش دارم نوش
کرده ام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرائی

دوش جاروی خزان صحن چمن را می رفت
که بهار و گل و بلبل همه حرفی بس مفت
خواب سَروَش به هیاهوی زغن می آشفت
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می گفت
بر در میکده ای با دف و نی ترسائی

گر همه شعر عرب معجز جاحظ دارد
ور همه شعبده در موعظه واعظ دارد
خواجه ماست کزین طرفه مواعظ دارد
گر مسلمانی ازین است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردائی


.

۱ نظر:

درباره من

عکس من
هنوز دانشجوی دکتری مهندسی برق