ابلها مردا من عدوی تو نیستم؛ من انکار تو ام

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

غزلی برای الهه (!)

چشمان شعر خیره به خطهای جاده است
دختر به شعر میرسد اما پیاده است

دختر نگاه میکند و دوست دارمش
عاشق شدن چقدر بدون اراده است

او مثل شاعرانه ترین حس عاشقی است
او مثل عاشقانه ترین شعر ساده است

قلبم برای عشق به هر کار مشکلی
با یک غرور له شده گردن نهاده است

وقتی که نیست چشم پر از انتظار من
پشت تمام پنجره ها ایستاده است

آه ای خدا چگونه بگویم که کافرم
آه ای خدا، خدای من اسمش الهه است

از دست عشق قافیه را باختم ولی
شعرم به اسم کوچک او تکیه داده است


مرتضی کردی


.

۲ نظر:

درباره من

عکس من
هنوز دانشجوی دکتری مهندسی برق