ابلها مردا من عدوی تو نیستم؛ من انکار تو ام

۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

وصف الحال

مردی به هزار غم گرفتارم
در هر نفسی به جان رسد کارم

بی زلت و بیگناه محبوسم
بی علت و بی سبب گرفتارم

بی تربیت طبیب رنجورم
بی تقویت علاج بیمارم

محبوسم و طالع است منحوسم
غمخوارم و اختر است خونخوارم

بوده نظر ستاره تاراجم
کرده ستم زمانه آزارم

امروز به غم فزونتر از دی
وامسال به نقد کمتر از پارم

یاران گزیده داشتم روزی
امروز چه شد که نیست کس یارم؟

هر نیمه شب آسمان ستوه آید
از ناله سخت و گریه زارم

بسیار امید بود در طبعم
ای وای امیدهای بسیارم

قصه چه کنم دراز بس باشد
چون نیست گشایشی ز گفتارم


بخشی از یکی از حبسیه های مسعود سعد سلمان


.

۱ نظر:

  1. بیا و حال اهل درد بشنو
    به لفظ اندک و معنی بسیار

    پاسخحذف

درباره من

عکس من
هنوز دانشجوی دکتری مهندسی برق