ابلها مردا من عدوی تو نیستم؛ من انکار تو ام

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

از گذشته ها 2

اشاره: در ادامه پست قبلی، خاطره مرحوم امیری فیروزکوهی از شبی در محضر استاد وحید دستگردی، بدانجا میرسد که مرحوم عبدالحسین شهنازی (برادر علی اکبرخان)، نوازنده تار و مرحوم باقرخان رامشگر، نوازنده اسطوره ای کمانچه به منزل استاد میروند. مرحوم امیری فیروزکوهی از خاطراتش، از صفحاتی که در کودکی از باقرخان شنیده بوده، اشاراتی میکند و بسیار به نیکی یاد میکند.

...
باری، با این سابقه ذهنی از باقر و شنیدن و به یاد داشتن تمام صفحات او و شهرت بسیارش به انواع رنگ و تندی و نرمی آرشه های پرقدرتش، همین که او را در برابر خود دیدم و آن همه خاطره دوران کودکی و لذت و کیفیت صفحات او را در وجود و حضور او مجسم و قهرمان ذوق و خیال خویش را رویاروی خود یافتم، با تمام حواس و کمال دقت متوجه او شدم؛ در حالیکه به تکلیف شهنازی ساز را بر سر دست گرفته و به مقدمات کوک کردن مشغول شده بود. اما به محض اینکه شروع به درآمد کرد و آرشه و پنجه را به حرکت درآورد، کم مانده بود که در تطبیق او با معرفی شده شهنازی به اشتباه افتم و بگویم که این مرد مبتدی نوآموز آن استاد مقتدر دیروز نیست. لکن به زودی دریافتم که این پیرمرد افسرده حال، همان باقرخان قدرتمند فعال است الا اینکه صولت پیری قدرت او را در هم شکسته و چنان دست و پنجه قوی و قهرمانی را به چنین رشته ای از قهر و غلبه فرو بسته است؛ چندانکه آرشه او به آرشه تازه کاری در مشق میمانست و پنجه اش از کندی و واماندگی، بالا و پایین رفتن نمیتوانست. بی اختیار این آیه شریفه از قرآن کریم که میفرماید: "ولقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین" به یادم آمد و در کیفیت تبدل آدمی در عین اتحاد و اتفاق ظاهر و باطن به ضد خود. باقرخان بودن و نبودن به اعتبار جوانی و پیری و زمین پیمایی و زمین گیری. به فکر فرو رفتم آنقدر که مرحوم وحید متوجه من شد و گفت فلانی به چه فکر میکنی؟ خود باقرخان که بهتر از ما متوجه دگرگونی هنرش شده و سر را به زیر افکنده بود، ساز را به کناری گذاشت و گفت: "حالا نوبت این جوانهاست که ما پیران را به فیض برسانند".
...


.

۱ نظر:

درباره من

عکس من
هنوز دانشجوی دکتری مهندسی برق