ابلها مردا من عدوی تو نیستم؛ من انکار تو ام

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

غزل اصفهانی

اشاره: دیروز یاد این غزل اصفهانی افتادم. اینجا نوشتمش که فکر نکنم مرده ام.


تو دری مچد، دلی من دسّت
نه میشد کندت، نه میشد بسّت

روزی عاشورا، عرقی جلفای
نه میشد خوردت، نه میشد نسّت

تو گلی غمزه جلو چشمی دل
نه میشد بود کرد، نه میشد دس زد

دلی من گربس سمبل الطیبم
شنیدس بودا، آ شدس مسّت

نیمیگم اصّی نبودم عاشق
ولی عشقی تو همه را پس زد

برا من بسّس که تو آلو شی
تا به ما بلکی برسد هسّت

برا من بسّس که گزی آرتی
بخوری من شم آردی لا لثّت

کی میَی نوروز؟ دو هزارا پنج؟
یا نیمه شعبون؟ به چیس قصّت؟

آ دلی سرتق مگه باور کرد؟
نه میشد کندت نه میشد بسّت


۱ نظر:

  1. آقا این غزل رو اشتباه نوشتید. قافیه ها همگی به حرف "د" ختم میشوند نه به حرف "ت". لطفا تصحیح بفرمایید

    پاسخحذف

درباره من

عکس من
هنوز دانشجوی دکتری مهندسی برق