ابلها مردا من عدوی تو نیستم؛ من انکار تو ام

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

قاآنی و قزوه

سلام آقای قزوه!

بر تمام بیشرافتی ات سلام. بر تمام بیشعوریت سلام. بر تمام سرسپردگی ات سلام.

امروز شاید نانخور حضرت والا نباشی به خیال خودت. شاید اندیشه کنی که این کرسی را در دهلی نو به سبب لیاقت داده اندت. شاید حتی یادت رفته باشد که چرندیاتت چگونه از وزارت فخیمه ارشاد مجوز میگرفت و چاپ میشد و دیگران در حسرت مجوز ماهها میماندند. امروز سلامت میکنم به بلندای جنازه متعفن اعتقاداتت.

تو همانی هستی که ساحت شعر فارسی را در حریم حرم الهی - با افتخار - به کثافت الفاظت آلودی. خاطرت که هست؟ تو جایگاه خودت را در حد یک هجویه نویس پایین آوردی. گیرم که برای بوش هجویه نوشتی، فرقی میکند؟ آن هم چه هجویه ای ... فضای مقدس شعر را با سخیف ترین وجه، چونان لاتان سرگذر به نجاست آلودی. "پرزیدنتی که سوسک شد"! من به سیاست کار ندارم، به فهم تو از شعر کار دارم. سلامت میکنم به عمق دشنام بارگی و الواتی ات.

اما اینها را قبلا هم گفته بودم. سبب این نوشته، گوهرافشانی جدیدت بود. اول که خود را به عنقا تشبیه کرده ای. وجه شبه این تشبیه را برای نادانانی چون ما بگویی، مزید امتنان است. بعد بیانیه نداده اید که گوش مردم پر است؛ ولی دو پاراگراف نوشته اید. لابد در ذهن حضرتعالی بیانیه چیزیست مشتمل بر صفحات که با درود بر مقام معظم رهبری آغاز میگردد. خودت را در کنار انقلاب و رهبری و مردم دانسته ای با همین ترتیب. بعد خود را در خیمه گاه انقلاب و ولایت دانسته ای و دست آخر هم خودت را کنار مردم دانسته ای. سلامت میکنم بر عمق بینش حماقت بارت.

مردم را هم به دو دسته واقعی و غیرواقعی تقسیم کرده ای. من از دسته دومم. من از مردم غیرواقعی ام. من مجازی ام. این نوشته مجازی است. پدر و مادرم هم مجازی اند. دوستانم مجازی اند. آنها که کشته شده اند مجازی اند. دوستان دربندم مجازی اند. پدران و مادرانشان هم مجازی اند. باتوم و شیشه نوشابه ات حقیقی اند. تو هم حقیقی هستی. حیف آن نان که از گلوی تو- ی به اصطلاح واقعی(!) شاعر - پایین میرود. زمانه میگذرد قزوه جان. نام قاآنی را هم تاریخ به یدک میکشد. نگران نباش. سلامت خواهند کرد به مزدوری و ملیجک پیشگی ات.

.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

درباره من

عکس من
هنوز دانشجوی دکتری مهندسی برق